سال ها دل غرق آتش بود و خاکستر نداشت
بازکردم این صدف را بارها گوهر نداشت
از تهیدستی قناعت پیشه کردم سال ها
زندگی جز شرمساری مایه ای دیگر نداشت
هرکجا رفتم به استقبالم آمد بی کسی
عشق در سودای خود چیزی از این بهتر نداشت
بارها گفتی ولی از ابتدای عاشقی
قصه سرگشتگیهایت مگر آخر نداشت
سالها بر دوش حسرتها کشیدم بار عشق
هیچ دستی این امانت را ز دوشم برنداشت
کاش می آمد و می دیدم که از خود رفته ام
آنکه عاشق بودنم را یک نفس باور نداشت
آسمان یک پرده از تقدیر را اجرا نکرد
گویی از روز ازل این صحنه بازیگر نداشت
ناله ما تا به اوج کبریا پرواز کرد
گرچه این مرغ قفس پرورده بال و پر نداشت . . .
نظرات شما عزیزان:
مسعود
ساعت7:55---21 مهر 1391
از وبلاگت دیدن کردم وبلاگ خوبی داری مخصوصا مطالبش عالی بود حالا نوبت تو که از وبلاگم دیدن کنی ونظر هم بدی اگه خواستی لینکم کن تا منم لینکت کنم
مدیر وبلاگ:مسعود
masoud200.loxblog.com/
موضوع وبلاگم:اخبار بازیها
|